ماهیگیر زبل
امروز یک روز معمولی است .
یک روز معمولی برای ماهیگیر زبل .
اما ماهیگیر زبل در این روز معمولی میخواهد یک معما حل کند .
ماهیگیر زبل یک ماهیگیر معمولی نیست .
یک کارآگاه ماهیگیر است !
برای همین بهش می گویند ماهیگیر زبل !
برای ماهیگیر زبل یک نامه آمده :
“ماهیگیر زبل سلام . این نامه را ما ماهی ها و خرچنگ ها و اسب های دریایی برایت می نویسیم ، ما مریض شده ایم .
بیا به ما کمک کن . بیا ما را نجات بده .
امضا ساکنان دریا.”
ماهیگیر زبل
چوبش ، نخ ماهیگیریش و قلابش را برمی دارد و می رود پیش ماهی ها .
ماهیگیر زبل چطور باید معما را حل کند ؟
همه ی ماهی ها و خرچنگ ها و اسب های دریایی از دیدنش خوشحال می شوند و توی آب بالا و پایین می پرند .
ماهیگیر زبل حالا نوبت حل معماست . شروع کن !
بیا
بیا
بیا نزدیک ،
یک کم نزدیک تر ،
توی آب را نگاه کن ،
خوب نگاه کن ،
چی می بینی ،
بشمر !
یک دو سه چهار پنج … پانزده تا ماهی و خرچنگ و اسب دریایی و صدف و دلفین و نهنگ و لاک پشت توی آب هست .
معما چیه ؟
همه مریض شدند .
پس اول باید معاینه شان کنی .
ازشون بپرس چه مشکلی دارند ؟
خرچنگ می گوید :
چنگال هایم درد می کند .
لاک پشت می گوید :
چند روز است دلم درد می کند.
دلفین می گوید :
چشم هایم می خارد .
اسب های دریایی می گویند :
باله هایمان می سوزد .
ماهی بادکنکی می گوید :
چند روز است خیلی باد کردم .
ماهیگیر زبل با قلابش دانه دانه ماهی ها را بیرون می آورد ، معاینه شان می کند و زود برشان می گرداند توی آب .
ماهیگیر زبل به نظرت چی ناراحتشان کرده ؟
ماهیگیر زبل با خودش می گوید :
چی ماهی ها را دارد اذیت میکند ؟ چی مریضشان کرده ؟
یک کارآگاه ماهیگیر باید چشم های تیزبینی داشته باشد و دقیق نگاه کند خیلی دقیق !
یک چیزی به چشم ماهیگیر زبل می آید….
اون چیه ؟
وای بین ماهی ها یک چیزی هست ،
به ماهی ها می گوید : ” برن آن ور ،
خرچنگ تو هم اون ور تر
نهنگ آن چیه داری می جوی ؟
ماهیگیر زبل آن را با قلابش از آب می گیرد.
یک لنگه کفش !
مگر کفش ها هم شنا می کنند ؟
چرا کفش باید توی آب باشد ؟
اسب ، اسب دریایی کو ؟
یکی شان اینجاست ،
دوتا بودند ،
ماهی ها بروید کنار ،
یک چیزی اونجاست ،
یک قوطی کنسرو !!!
مگر کنسرو ها هم شنا می کنند ؟
اسب دریایی آن جا رفتی برای چه ؟لبه های کنسرو باله هایت را زخم می کند .
لاک پشت تو چرا داری بالا و پایین می پری ؟ چی ؟ چه می گویی ؟
داری خفه می شوی ؟ ماهیگیر زبل لاک پشت را با قلاب درمی آورد.
این چیه درو گردنت ؟
یک حلقه ی فلزی ؟!
ماهی بادکنکی نکند تو هم چیزی قورت دادی ؟! تغش کن بیرون .
وااای !!!
تو که نباید آدامس قورت بدی .
خرچنگ ، پوست شکلات خوردنی نیست .
اینجا چه خبر است ؟!
این همه آشغال از کجا آمده ؟
این ها را آدم ها توی آب ریختند ؟
پس معما همین است .
ماهیگیر زبل فکر می کند معما را حل کرده است .
اما …
نه همه ی معما را !
ماهی ها هنوز ناراحت هستند .
ماهیگیر زبل حالا باید چکار کنی ؟
باز یکی یکی ماهی ها را بیرون می آورد .
یک چیزی ته آب است ، یک چیز قرمز پررنگ.
وای این چیست ؟!
ماهیگیر زبل توی کتاب هایش می گردد ، نوشته :
” این جلبک ها سمی هستند و ماهی ها را مریض می کنند . نمیگذارند اکسیژن به آب برسد و رنگ آب را هم عوض می کنند .
چیزهای بد و کثیفی که آدم ها توی آب می ریزند باعث رشد این جلبک ها می شود.”
حالا ماهیگیر زبل همه ی معما را حل کرده ، او جلبک ها را از ته آب پاک می کند و لنگه کفش و قوطی و پوست شکلات و چیزهای دیگر را دور می اندازد . ماهی های توی آب برایش بالا و پایین می پرند و از ماهیگیر زبل کارآگاه تشکر می کنند .
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.